28 هفتگی
ای دخملی شیطون
دردونه من خیلی شیطون شدیها هی به دل مامانی لگد میزنی اما برای مامان این بهترین لذت دنیاس
امروز ازمایش قند ٢٨ هفتگی داشتم واااااااااااااااااااااااااای که چقدر بد بود
اخهب از شب قبل که نباید هیچی میخوردم صبحم باید شربت گلوکز میخوردم
وااااااااااااای فکر کن بعد از ١٠ ساعت با شکم خالی شربت گاز دار شیرین بخوری
ااااااااااااااااااااااااااهههههههههههههههههههههه
خلاصه که رفتیم با بابایی ازمایش و دادیم
ولی از ظهر حالم خیلی بده همش مم میسوزه
واااااای مامانی خیلی گناه داه
این روزها هم برام خیلی سخته هم خیلی شیرین
وقتی به این فکر میکنم که تا چند وقت دیگه میای بغلم همه جیز برام لت بخش میشه
هه هه
حالا بگم از دل مامانی که خیلی گنده شده
شبا دیگه اصلا راحت نمیخوابم هه هه خوب سنگین شدم نمیتونم راحت از این دنده به اون دنده بشم
ای دخملی بد
دخملکم به اندازه همه دنیا دوست دارم نه نه نه خیلی بیشتر از دنیا نمیتونم بگم چقدر
هوار تاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مامانی عاشقته